Tuesday, November 15, 2016

به بهانه روز سکولار



سکولارها امروز پانزدهم نوامبر را روز «آشکارا سکولار» یا «سکولار علنی» نام نهاده اند. پروژه ای که با پشتیبانی #ریچارد_داوکینز و جنبش #نوآتئیسم حمایت و راه اندازی شد.  به مناسبت این روز اشاره ای کوتاه به امواج سکولاریسم و جایگاه #نوآتئیست ها در این بین میکنم. متن زیر بخشی از پایان نامۀ بنده درباره #نو_آتئیسم  است که امیدوارم نسخه مفصل آن هر چه زودتر برای خوانندگان عرضه شود. 

مایکل ایان بورِر  با شرح سه دورۀ سیاسی و فکریِ نظریۀ #سکولاریسم، #نوآتئیستها را متعلق به فاز سوم این نظریه می‌داند. بر این اساس، فاز نخست نظریه سکولاریسم، چنانچه متفکرانی چون کنت، دورکیم و وبر نیز بدان باور داشتند، تمدن بشری، به دنبال مسیری خطی، به محو باورهای متافیزیکی و دین منتهی خواهد شد. همین اندیشه در افرادی چون مارکس و فروید نیز وجود داشت. این نوع سکولاریسم را به تعبیر عبدالکریم سروش «سکولاریسم فلسفی» می‌نامیم، بدین معنا که پدیده‏های جهان بر اساس مفاهیم و تعالیم دین تبیین نشود. فاز دوم سکولاریسم از دهه پنجاه میلادی آغاز و تا دهه شصت به گفتار غالب سکولاریسم بدل شد و تا دهه هشتاد به حیات خود ادامه داد. در این دوره نظریه سکولاریسم هم به شدت تقویت و در عین حال به چالش کشیده شد. یکی از نخستین و اثربخش‌ترین افرادی که نظرگاهی تکثرگرایانه از سکولاریسم عرضه کرد، ویل هربرگ بود که در کتاب یهودی-کاتولیک-پروتستان  سعی کرد تا فرایندهای اجتماعی و فرهنگی را به یکدیگر مرتبط کند. به طور خلاصه، هربرگ معتقد بود در جامعه‌ای چون امریکا که یهودیت، و مذاهب مسیحی با ریشه‌های الهیاتی یکسان، زمانی که هیچ یک از ادیان و فرهنگ‌ها امکان غلبه را پیدا نکنند، انحصار قدرت از میان می‌رود و امکان زیست متکثر فراهم می‌شود. 
اندیشه تکثرگرایی و مسئله سکولاریسم بعدها در آثار پیتر برگر و در دهه شصت به تفصیل ادامه یافت. برگر از طرفداران نظریه سکولاریزاسیون بود. از نظر او، سکولاریزاسیون به مثابه «فرایندی است که بخش‌هایی در جامعه و فرهنگ از سلطه نهادها و سمبل‌های دینی خارج خواهند شد». برگر معتقد است در یک جامعه تکثرگرا، لاجرم به سکولاریسم خواهیم رسید. اما در فاز سوم نظریه سکولاریسم، از نظر بورر ما به اقتصادهای دینی (یا نظریات انتخاب عقلانی دینی) و مرگ نظریه سکولاریزاسیون می‌رسیم. ایمان‌های #دینی و #مذهبی و فرقه‌ای در دوران معاصر به دلایل متعددی رشد کرده‌اند که از جملۀ آن‌ها نیاز به معنویت، #قطعیت‌ معرفتی و آرامش را می‌توان بر شمرد. بر این اعتبار، نظرات افرادی چون پیتر برگر که رقابت ادیان در یک جامعه را سبب از دست رفتن داعیه قدسی آن‌ها تلقی می‌کرد، فاقد اعتبار خواهند بود. بر این اعتبار است که «سکولاریسم سیاسی» در جوامع چندفرهنگی معنا پیدا می‌کند. در توضیح این مفهوم باید گفت، سکولاریسم سیاسی بر این مفروض بنا شده است که تکافوی ادله در اندیشه‌های متعدد پایانی ندارد، بنابر این، با نوعی نسبی‌گرایی معرفتی مواجه می‌شویم که بر اساس آن، به لحاظ معرفتی ترجیحی میان اندیشه‌های دینی و غیر دینی وجود ندارد. سکولاریسم سیاسی، به یک معنا، ایدئولوژی نظام‌های لیبرال دموکراتیک و تالی منطقی سیاسی نسبی‌گرایی معرفتی در این نظام‌هاست که متعاقب آن سیاست‌های چندفرهنگ‌گرایی را با هدف زیست مسالمت آمیز اقوام و فرهنگ‌های گوناگون زیر واحد سیاسی دولت امکان پذیر می‌سازد. در همین وضعیت است که می‌توانیم ظهور جنبش نوآتئیسم را دلیل منطقی به ثمر نرسیدن «نظریه سکولاریسم فلسفی» تلقی کنیم. 
نوآتئیست‌ها بی‌توجه به نظریات مطالعات دین در علوم اجتماعی متأخر، به فاز نخست نظریۀ سکولاریسم بازگشته‌اند. این جنبش را شاید بتوان به مثابه بیانی از ایدئولوژی بنیادگرایی سکولار درک کرد که در بازگشت به داعیه‌های سکولاریسم اولیه، روایت پیشرفت را چون واقعیتی تاریخی در گفتار خویش نهاده است و علاوه بر آن به گوهر جهان‌شمول و رهایی بخشِ #عقلانیت علمی متأخر و تضاد ذاتی آن با نیروی #پیشا_مدرن #دین توجه دارد. نوآتئیسم از ایدئولوژی سکولاریسم تا جایی استفاده می‌کند که نسخه‌ای هنجاری برای توسعه جوامع مدرن باشد. #ایدئولوژی علم‌گراییِ تکامل‌گرا، در نظر نوآتئیست‌ها، نظریۀ سکولاریزاسیون به مثابه پشتیبانی ایدئولوژیک برای پروژه‌ای سیاسی است و نه نظریه‌ای درباب فرایند تاریخی – اجتماعی  پیشرفت. زیرا، همانطور که در بالا گفته شد، اگر این نظریه توضیحی درباب فرایند محتوم تاریخ بود، نوآتئیسم اساساً به وجود نمی‌آمد.

آدرس یادداشت در تلگرام
https://telegram.me/shahabghadiri/80